I feel it bubblin' up!

Saturday, February 25, 2006

حالا که بر می گرديم، چراغ های روشن بيش تری از وقتی که می آمديم، می بينم.
چراغ های ماشين ها، چراغ های اتوبان، چراغ های شهر، چراغ های نوک کوه، و چراغ های آسمان.
حالا، از اولين صندلی اين اتوبوس که من نشسته ام، تا تمام آن چه که می خواهم بگويم راه زيادی نيست؛ و راه زيادی هست.
راه را ادامه می دهيم.
از کودکی تماشا کردن چراغ ها در شب را دوست داشتم. برايم ياد آور پشت بام های کويری مادر بزرگ، و مسافرت های شبانه است. هنوز هم تماشا کردن شب را با چراغ يا بی چراغ دوست دارم...اصلاً من هنوز هم تماشا کردن را دوست دارم.
تماشا کن! دارم تماشا می کنم.

2 Comments:

Post a Comment

<< Home