I feel it bubblin' up!

Friday, June 17, 2005

بعد از آن دوره ، ديروز با دوستی صحبت کردم ، صحبت هايمان خيلی برايم آرامش بخش بود ، و باز به ياد آوردم آنچه که به ياد نداشتم ، از يادم رفته بود که من هستم ، يا يادم بود و از زندگی کردن آن چند وقتی بود که بيم داشتم يا ترديد.
سارا خوب است ، هر چند که آن قدر سرش شلوغ است که ميل* هايش را هم هفته اي يک بار چک می کند و اينجا را نميخواند ، مرسی ، من خواهر ندارم ، اما اين روز ها خدا چه قدر دوست برايم نشانه می رود .
من انتخاب می کنم برای روشن شدن قصدم و هر آنچه که هست ، از جايگاه ارزشی که برای خودم و همين طور برای هستی قائل هستم ، هر آنچه که هست را بپذيرم ، در صدد جنگ با آن نباشم ، و به زودی آن را روشن ميکنم ، و همه چيز درست می شود .
سپاس هستی آفرين و هستی را که هست .
سپاس من را که هستم .
سپاس ما را که هستيم .
سپاس اين شور کائناتی را که در دل داريم .
سپاس هر آنچه را که هست .

2 Comments:

Post a Comment

<< Home