خيلی گيج کننده ست ، من بسيار زياد با خودم(!!!) حرف ميزنم ، اينها که اينجا يا در دفتر هايم مينويسم ، بخش بسيار کمی ست ، در حد به صفر ميل می کند ، در حالی که پاسخ حد بی نهايت است ، انگار که حدی وجود ندارد
...
(تناقض؟!)
شايد از خارج(!!!) از من کسی حرف های مرا بشنود ، بفهمد ، اين خوب است ، اما انگار کسی نيست ، يا گاه گاه می آيد و بعد سريع ميرود
مبادا که ... ؟!
نه ،مثل اين که خارج نبود ، پس چه بود ؟ آها ، شايد هر دو .
چاره ی احتمالی :
بايد يکی شوم . اوه ، مگه ميشه ؟ اما آخه فرض (!)کن يکی شدی ، بعد احتمالاً همون طور که از اول يکی بودی و بعد شدی اين همه ، باز تکثير ميشی ، و ... بعد ؟
اينجاست که فکر ميکنم هر چه بد بختيست از تاريخ داريم ، و بعد به نظرم ˜فرّه ، با وجود اينکه از تاريخ هم سخن می گويد ، چه طور ميتواند بگويد باز بيافرينيم ؟ بيافرينيم ، زمانی که تاريخ همه حرف ها را از پيش زده ، بی رحمانه
. و بعد ميگويم پس اين خود يک آفرينش است ، آيا ما تاريخ را باز می آفرينيم ؟ اگر اين باشد عاليست ، بايد فکر کنم ، اينها که می گويم خيلی خامند . دل گير نشو ! اما می گويم ، که اگر نگويم نفس کشيدن از اين هم برايم سخت تر خواهد شد (پيش بين هم که هستم!)و اين يک آفرينش هنری هم هست ، بادا که مهر را زندگی کنيم ، اين است ايده آل من .
من در ˜فره تضاد هم ميبينم ، تضادی که در من هست ، خيلی خوب و خيلی بد ! و من اين را دوست دارم . طراحی های پر کنتراست هم معمولاً
برايم بيش تر خوشايند است ، مثل طراحی های دلاکرووا .
برايم بيش تر خوشايند است ، مثل طراحی های دلاکرووا .
الان به ذهنم آمد که بين همه ی تضاد ها ، هماهنگی عجيبی در حالت ايده آل وجود دارد و اين اگر باشد عاليست ، که البته درک آن ، حتی درک خود تضاد ، اصلاً ساده نيست .
دقيقاً مثل خط ها و تن آليته ها در طراحی ، که اگر کنتراست ها هماهنگ باشند ، اثری هنری ميتواند باشد .
يعنی ميان تضاد و هماهنگی , تضادی در ميان نيست !
اينها که مينويسم ، بدون ويرايش در آن مای مايند * ميگذارم ، برای اين که افکار چرند (!) م را هم باز ببينم ، هه ، البته معمولاً اينجا ويرايش نمی کنم . بگم ؟
1 Comments:
اين بخش را ؟
By Nazanin, at Wednesday, June 08, 2005 9:47:00 AM
Post a Comment
<< Home