I feel it bubblin' up!

Monday, April 17, 2006

از جهان هميشه ی سؤال که می آيی،
يک سبد سيب سرخ خيس در دست داری؛
از راه ها ی هرگز پاسخ که می گذری،
دلم برايت تنگ می شود.
حالا در راه ها که قدم برمی دارم،
چشم هايم سيب های سرخ خيس می خواهد،
که خبری از دوست هميشه ی تنها بياورد.

Thursday, April 13, 2006


تازه داشتم خوب می شدم...چی شدم يهو؟
گفته بودم که بيايی غم دل با تو بگويم
چه بگويم که غم از دل برود تا تو بيايی

حيف که نيومدی.